عشق لذّتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.

عشق و احساس شدید دوست داشتن، معانی زیادی را در بر دارد.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میباشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را میتوان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف انسانی دانست که فرد آنرا در یک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو میکند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیختهای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده را نیز میتوان متصور شد، درواقع این کلمه را میتوان در مورد علاقه به هر چیز دوست داشتنی و فرح بخش، مانند فعالیتهای مختلف و انواع غذا به کار برد.
ریشهٔ واژه
عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده اند.
در گذشته تصور میشد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبانهای سامیاند، و واژههای ریشهدار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنیهای یکسان دارند. و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژهای که در عبری برای عشق به کار میرود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانوادهاست. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجوکردن» پیوند دارد. همچنین، به گواهی بهرام فرهوشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توانگری است. خود واژههای اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن میآید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفتههایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازماندهاست.
فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژههای عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری میکند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار میبرد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی میدهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمیبرد.
در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده و به کسی که مورداحساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر یا دلربا میگویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختیهای عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمدهاست که در مقوله عرفان و مذهب میگنجد.
بررسی معنی
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحثهای طولانی و دقیق است، اما جنبههای گوناگون آن را میتوان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (وشکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار میگیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمههای رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار میگیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریفها «عشق» بروجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافتهای خاص تاکید دارد.
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمیشود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی میکنند. عدهای هم آنرا یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسانها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن میدانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است.. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمیتوان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.
تفاوتهای فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساختهاست. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا موسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز میدهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث درمورد آن به کلیشههای ذهنی خلاصه میشود و درمورد این کلمه ضرب المثلهای زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر میکند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» میداند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.
انواع
عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شدهاست. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل میگیرد.
عشق با وقار - نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانمها و عاشقان آنها به کار میرفت.
عشق دروغین - نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات(می توان مفهوم عشق را برای این نوع، قائل نشد.)
عشق جنسی (eros) - میل جنسی نسبت به یک فرد
عشق به خانواده - عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها
عشق آزاد - رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمیشود
شیفتگی - در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار میرود یعنی «دوستت دارم چون...»
عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شدهاست.
عشق ظاهری - رابطه عاشقانهای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولاً کمتر راستین و واقعی است.
عشق به مذهب - تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب
عشق رومانتیک ـ علاقهای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است
عشق راستین - عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
عشق یک طرفه - مهرعاطفهای که یک طرفهاست
شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
عشق لحظهای - عشقی که در لحظهای که فرد برای اولین بار با فردی تماس میگیرد به وجود میآید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شدهاست وبه “ love at first sight ” معروف است.
عشق مستلزم فداکاری - فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری برمبنای عشق.
تقسیم بندی انواع عشق
۱- عشق طبعی و عشق روحانی و عشق الهی - در عشق طبعی عاشق معشوق را از برای خود خواهد. در عشق روحانی عاشق معشوق را هم از برای خود و هم از برای معشوق خواهد. در عشق الهی عاشق معشوق را نه برای خود بلکه برای معشوق می خواهد.
۲- عشق حقیقی و عشق مجازی - عشق مجازی از حسن صوری پیدا می شود و مانند آن ناپایدار است. از این عشق حاصلی جز بقای نسل باقی نمیماند. این عشق از تصعید و تلطیف میلی جنسی پیدا می شود. اما عشق حقیقی یا عشق الهی، فیض و جذبه ای است که از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود می آید. ۳- عشق عرفانی
۴- اروس(eros): عشق شهوانی - عـشق بـه زیبایی - فاقد منطق - عشق فیزیکی که بواسطه جذابیت و کششهای جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان میگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروکش میکند.
۴- لودوس(ludus): عـشق تـفننی - ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی میباشد - عشقهای رمانتیک زودگذر - لودوس ابراز ظاهری عشق میباشد - کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر میرسد.
۵- فیلو(philo): عشق بـرادرانـه - عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک میباشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترک میباشد.
۶- استورگ(storge): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل - در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان میباشـد - صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پایدار و بادوام - فقدان شهوت.
۷- پراگما(pragma): عشق منطقی - این مختص افرادی است که نگران این موضوع میباشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک میباشـد - پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا میباشد - همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.
۷- مانیا(mania): عشق افراطی - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز - شیفتگی شدید به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه - مانند وسوسه میماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد - عشق دردسر ساز -
عشق وسواس گونه.
۸-اگیپ(agape): عشق الهی - عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر
عشق عرفانی
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان وحکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است وکنهش درغایت خفا وپوشیدگی است.
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.
عشق درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
عشق در کلام مولانا
هرچه گویم عشق را شرح وبیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال ومواج وتوقف ودرنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت وهدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر وکتاب نگنجد.
عشق جز دولت وعنایت نیست
جز گشاد دل وهدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت
شافعی را در او روایت نیست
عشق در کلام روزبهان بقلی فسایی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»
عشق در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
تا رفت دیده و دل من در هوای عشق بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق
(به نقل از نامه دانشوران ناصری، جلد ۴)
عشق در کلام شاه نعمت الله ولی
تن به جان زنده است و جان از عشق در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است جُـود عشق است و باشد آن را عشق
عاشقان عشق را به جان جویند عاقلان اند غافلان از عشق
نعمت الله که میر مستان است می دهد بنده را نشان از عشق
عشق در کلام جواد نوربخش
«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند و مولانا در حقشان فرموده است:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای
«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».
اساس آفرینش
بی عشق جهان بلاست یکسر ناکامی و ابتلاست یک سر
آن کس که به عشق آشنا نیست بیگانه به چشم ماست یک سر
عشق است اساس آفرینش هرچیز از آن به پاست یک سر
بی عشق حیات هیچ و پوچ است بیهوده و نارواست یک سر
هر دل که نسوزد از غم عشق جای هوس و هواست یک سر
گر اهل دلی به عشق رو کن نا سوخته دل بلاست یک سر
عمری دل نوربخش با عشق آسوده ز ماسواست یک سر
دیوان نوربخش (جواد نوربخش)
ندای عشق
ماییم در سراچه هستی گدای عشق خدمتگزار عالم و آدم برای عشق
از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق
در مردم زمانه صفایی ندیده ایم خو کرده ایم از دل و جان با صفای عشق
با پای بی نشانی و با حال بی خودی شاید رسیم در حرم کبریای عشق
در کشتی امید به گرداب حیرتیم ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر کفر است در طریقت ما ماسوای عشق
از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود باید پناه برد به دولتسرای عشق
ای نوربخش گوش سر خویش را ببند تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق
دیوان نوربخش (جواد نوربخش)
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه
« عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:
عاشقان در سیل تند افتادهاند برقضای عشق دل بنهاده اند
دیدگاههای علمی
در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کردهاند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کردهاست. امروزه علوم روانشناسی تکاملی، زیستشناسی تکاملی، مردم شناسی، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحثهای زیادی را مطرح کردهاند. در مدلهای زیستشناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شدهاست. روانشناسی عشق را پدیدهای اجتماعی و فرهنگی قلمداد میکند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو میکنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز میکند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب میشود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.
منشا شیمیایی
بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامی که فرد عشق خود را بروز میدهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال میشوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نورفینفرین، سروتونین، اکسیتوسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا میکند. معمولاً دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر میرسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق میشود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته میشود افزایش مییابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر میگردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [ به طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml ] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کردهاند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانهای نداشتهاند به ترتیب برابر [(۱۲)pg/ml], [(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»
دیدگاههای فرهنگی
اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگهای مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت میدانند که در همه انسانها وجود دارد، اما میان این فرهنگها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت میگیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود میآید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
عشق در فرهنگ ایرانی
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم میخورد، که برخی از زمانهای دور وجود داشتهاست. درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم میخورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا میرود. در اشعار هم بخشی از داستانهای شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و... به بیان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکردهاند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداختهاند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقههای ذاتی به خدا را در درون خود میپروردند و به حالتی از جذب در راه حق میرسیدند که بدان عشق عرفانی میگفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرائیدهاند که معشوق خود را خدا میدانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پارهای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثلهای عاشقانه زیادی استفاده نمودهاند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.
دیدگاههای مذهبی
عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبهای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است وادعا میکند همواره بین آنکه میپرستد وآنکه پرستیده میشود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر میکنیم.
اسلام
قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آوردهاست:
و از نشانههای خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان دوستی و رحمت قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که میاندیشند قطعاً نشانههایی است.
بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون منظور ازدواج) گناه است،یعنی از نظر آنها اول باید منظور ازدواج داشته باشید بعد عاشق شود و اگر اتفاقی عاشق شوید بیان آن گناه می باشد چرا که ترس افتادن به گناه در میان است، اگرچه خواستگاری، بدون بیان عشق، برای ازدواج مانعی ندارد. تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی (بدون اظهار آن) اشکالی ندارد.
از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمیشود و همواره در خاطر او باقی میماند»
مسیحیت
در انجیل از عشق به عنوان مجموعهای از اعمال و رفتارها نام برده شدهاست که معنایی وسیعتر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعهای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آنها عمل میکند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸-۴: ۱۳ سخن به میان آمده است:
عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمیکند، هرگز به خود نمیبالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمیشود، خطاهای دیگران را به خاطر نمیسپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمیبرد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمیخورد.
مباحث مربوط به تعریف عشق
در اغلب لغت نامهها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف میشود.
به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیا مانند یک خانه معمولاً به صورت نگهداری و محافظت از آنها و یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.
«دوستی» - رابطه یا همکاری مناسب بین دوفرد.
«وصال» - ذوب شدن عاشق در معشوق؛ حالت نهایی عشق راستین.
«خانواده» - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.
«پیوند روحی» - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.
توماس جای اورد عشق رایک عمل اختیاری میداند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقا شخصیت صورت میپذیرد. اورد تعریف خود را در زمینههای دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده میداند. عشق یعنی با خدا تنها شدن.
معشوق در ادب فارسی
معشوق در ادب فارسی کنایه از فردی است که مورد عشق قرار گرفته، در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق، زن است.
لذت
لذت، طیف گستردهای از حالات ذهنی است که انسانها و دیگر حیوانات بعنوان چیزی مثبت، خوشیآور، یا باارزش تجربه میکنند. لذت شامل حالات ذهنی مشخصتری همچون شادی، تفنن، خوشی، خلسه، و رضامندی میباشد. در روانشناسی، اصل لذت، لذت را بعنوان یک ساز و کار بازخورد (مکانیسم فیدبک) مثبت توصیف میکند که موجودات زنده را در آینده به باز آفرینی شرایطی که لذتبخش یافتهاند ترغیب میکند. بر اساس این نظریه، به همین ترتیب موجودات زنده برای اجتناب از شرایطی که در گذشته موجب رنج شده نیز انگیخته میشوند.
تجربهٔ لذت، تجربهای ذهنی است و افراد مختلف، انواع و مقادیر متفاوتی از لذت را در شرایط یکسان تجربه خواهند کرد. بسیاری از تجربههای لذتبخش با ارضای محرکههای زیستی اساسی، همچون خوردن، ورزش یا رابطهٔ جنسی در ارتباط هستند. دیگر تجربههای لذتبخش با تجارب اجتماعی و محرکههای اجتماعی همچون تجربهٔ احساس فخر، سرشناسی، و خدمت در ارتباط هستند. تقدیر از بابت آثار و فعالیتهای فرهنگی همچون هنر، موسیقی، و ادبیات اغلب لذتبخش هستند.
در سالهای اخیر، پیشرفتهای قابلتوجهی در شناخت مکانیسمهای مغز که زمینهساز لذت هستند، صورت گرفته است. یکی از اکتشافات کلیدی توسط کنت بریج انجام شد که نشان داد لذت تجربهای یگانه نیست. بلکه، لذت از چندین فرایند مغزی شامل علاقه، تمایل، و فراگیری تشکیل شده است که توسط شبکههای مغزی مجزا، هرچند همپوشان، پشتیبانی میشوند. بطور خاص این پژوهش با بهرهگیری از واکنشهای عینی لذتمحور در انسانها و دیگر حیوانات صورت گرفته است، مثلاً بررسی حالات چهرهٔ مربوط به 'علاقه' و 'عدم علاقه' به ذوقیات همسان میان انسان و بسیاری از دیگر پستانداران.
زیبایی
زیبایی یکی از مفاهیم فلسفی و مفهومی پیچیده و انتزاعی است.
زیبایی میتواند یکی از خصوصیات فرد، حیوان، مکان، شی، یا ایده باشد که یک تجربه ادراکی از لذت و یا رضایت را در دیگران ایجاد مینماید.
ماهیت زیبایی یکی از پایدارترین و بحث انگیز موضوعات در فلسفه غرب است و بهمراه ماهیت هنر یکی از دو موضوع اساسی در زیبایی شناسی فلسفی میباشد. زیبایی به طور سنتی جزو ارزشهای نهایی از جمله خوبی، حقیقت و عدالت شمرده شده است.
ویل دورانت عقیده دارد زیبایی زاده میل است. یکی از نشانههای برجسته اینکه زیبایی زاده میل است این است که شی مطلوب پس از آنکه به دست آمد زیبایی خود را از دست میدهد. آنچه میخواهیم برای خوبی آن نیست، بلکه برای آن خوب است که آن را میخواهیم.
آبی بودن آسمان برای خوشایندی ما نیست، بلکه چشمان ما به تدریج با آسمان آبی خو گرفته آن را خوشایند یافتهاند. لذت طبیعی هر شکل و رنگی به نسبت تکرار آن در سر گذشت انسان است.
زن نیز برای آن منبع و دستور زیبایی شناخته شد که عشق مرد به زن قوی تر از عشق زن به مرد است اگر چه مدتش کوتاه تر است.
جرج سانتایانا عقیده دارد زیبایی لذتی است که وجود خارجی یافتهاست (زیبایی وعده لذت است).
اقلیم
بروجرد دارای آب و هوای سرد کوهستانی با زمستانهای پر برف و سرد و تابستانهای
معتدل است. تعداد روزهای یخبندان در برخی از نقاط این ناحیه به بیش از ۷۰ روز
میرسد. بیشترین درجه حرارت در تابستانها ۳۸ درجه و کمترین آن در زمستان ۱۸
درجه زیر صفر برآورد شدهاست. میزان باران سالیانه شهرستان بروجرد حدود ۵۰۰
میلیمتر است که بیشتر در فصل بهار انجام میگیرد و میانگین دمای سالانه ۱۴/۶
است. در زمستان بارشها بیشتر به صورت برف است.به اعتقاد بسیاری از کارشناسان آب
و هوای شهرستان بروجرد، اقلیم این شهرستان و طول و عرض جغرافیایی آن هم عرض
بسیاری از نقاط کشورهای اروپایی است.وجود آب و هوای مطلوب از دیرباز بهار در
بروجرد مورد ستایش مردم واقع میشد.
زمینلرزه
بروجرد از نقاط زلزله خیز کشور است .منطقه بروجرد و نواحی اطراف آن روی کمربند
چین خورده زاگرس که نواحی جنوب و جنوب غرب کشور را شامل میشود قرار دارد. در
سده سیزدهم هجری قمری زمینلرزه ای با بزرگای ۴/ ۷ ریشتر دشت سیلاخور در جنوب
شهرستان بروجرد را لرزاند که دست کم ۸۰۰۰ نفر کشته برجا گذاشت. این زلزله، یکی
از بزرگترین زمین لرزههای ثبت شده ایران است .همچنین زمین لرزه فروردین ۱۳۸۵
باقدرت ۶٫۱ ریشتر از جمله زمین لرزههای بزرگ این منطقه بودهاست .این حادثه که
با دو پیشلرزه و بیش از یکصد و پنجاه پسلرزه همراه بود، مخربترین زمین لرزه
این سال در این کشور بود و باعث کشته شدن ۶۳ نفر و زخمی شدن بیش از ۱٬۴۵۰ نفر
از مردم شهرستان های بروجرد و دورود شد .
مردمشناسی
جمعیت
طبق سرشماری سال ۱۳۹۰ مرکز آمار ایران، جمعیت شهر بروجرد برابر با ۲۴۰،۶۵۴ نفر
گزارش شدهاست که رتبه سی و سوم را در شهرهای ایران دارد. انی شهر در سال ۱۳۸۵
جمعیتی برابر با ۲۲۹٬۵۴۱ نفر داشت که از این میزان، ۱۱۴٫۸۸۴ نفر مرد و بقیه زن
بودند و تعداد مردان و زنان تقریباً مساوی بود. تعداد خانوارهای این شهر در
همین سال ۵۹٫۴۳۱ خانواده بود. جمعیت این شهر در سالهای ۱۳۶۵، ۱۳۷۰ و ۱۳۷۵ به
ترتیب ۱۸۶، ۲۰۱ و ۲۱۷هزار نفر بودهاست .
زبان و گویش
گویش بروجردی یکی از گویشهای فارسی درون کشور ایران زبان فارسی است که مردم
بروجرد و نواحی اطراف آن با آن گفتگو میکنند.این گویش با اندکی تفاوت لهجه در
میان مردم شهرستانهای ،تویسرکان، نهاوند و با نام گویش ثلاثی رواج دارد.ریشه
نامگذاری لری ثلاثی به ولایت ثلاث در دوره قاجار برمیگردد. لغتنامه دهخدا
زبان ساکنان شهرستان بروجرد را فارسی بروجردی دانسته دانشنامه جهان اسلام نیز
گویش مردم بروجرد را فارسی با گویش بروجردی عنوان کرده است.دانشنامه ایرانیکا
در توصیف شاخههای شمالی زبان لری از بروجرد به عنوان یکی از مراکز مهم
گویشهای لری شمالی یاد کرده است.
دین و مذهب
اکثر مردم شهر بروجرد شیعه دوازده امامی هستند. همچنین عده کمی ارمنی و یهودی
در این شهر سکونت داشتهاند.جمعیت کلیمیهای شهر بروجرد در سال ۱۳۷۵، ۵۳ نفر
بود. قبلاً جمعیت یهودیان بروجرد بیشتر از این بوده و در یکی از محلات بروجرد
دارای یک مدرسه و یک کنیسه و یک راسته بازار بودند. در کتاب جغرافیای انسانی
بروجرد که در سال ۱۳۴۰ توسط مقدس جعفری تالیف شده ذکر گردیده که جمعیت یهودیان
بروجرد در آن سالها ۸۰۰ نفر بوده است که همگی تحصیل کرده و نیمی از این جمعیت
یعنی ۴۰۰نفر تحصیلات عالیه داشتند، و با این عبارت دقیقاً ذکر گردیده که شما یک
یهودی را پیدا نمیکند که به شغلهایی مانند نانوایی روی آوره باشد و اکثراً به
شغلهای بزازی و خرازی مشغولند.
بروجرد به سبب فرهیختگانی که در خود پرورش داده به نام دیار فرزانگان شهرت پیدا
کرده است..از جمله مشاهیر بروجرد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
آیت الله العظمی بروجردی:از مراجع تقلید بزرگ شیعه در ایران و جهان در سده
چهاردهم هجری قمری.
مهرداد اوستا(محمدرضا رحمانی):نویسنده و شاعر معاصر ادبیات فارسی
عبدالحسین زرینکوب:ادیب، تاریخنگار و منتقد ادبی برجسته در ایران معاصر
سید جعفر شهیدی:رئیس موسسه لغتنامه دهخدا و مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی،
استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته
زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام.
علامه بحرالعلوم:از علمای دینی و فقیهان شیعه در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری
جعفر خرسندی: شاعر و موسیقیدان معاصر
محمد بروجردی(شهید بروجردی):از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شرکت
کننده در جنگ ایران و عراق
صامت بروجردی:از شاعران مذهبی و مدیحه سرایان قرن سیزدهم و چهاردهم ایران
لوریس چکناواریان: آهنگ ساز و رهبر ارکستر ایرانی
علی عبدُه: بنیانگذار باشگاه ورزشی پرسپولیس
از قرن سوم هجری نام تعدادی از محدثین و راویان با عنوان بروجردی و بعدها با
عنوان رازانی (منسوب به محله رازان در شهر بروجرد) به چشم میخورد. از میان
اینان میتوان به خطیب بروجردی از واعظان دوره خلفای عباسی (متوفی ۳۸۶ در
بغداد)، برادران ابونصر حامد و ابوالمجد صالح رازانی (ق ششم)، ابوالفتح
عبدالواحد متوفی ۵۴۶ قمری در بروجرد، شیخ محمدجعفراهل کمره بروجرد در دوره
صفوی، شیذله فرزند عزیزبن جبلی بروجردی متوفی ۴۹۴ هجری و حسام الدین حروفی
روحانی حروفیه اشاره کرد.
در دوران صفویه عدهای از سادات طباطبایی اصفهان به بروجرد مهاجرت کردند و
بعدها فقها و عالمان دینی زیادی از بازماندگان اینان در بروجرد متولد شدند به
گونهای که به مدت سه سده (قرن دوازده، سیزده و چهارده هجری)، بروجرد به یکی از
قطبهای تعلیمات اسلامی و شیعی تبدیل شد و عده زیادی از روحانیون از سایر نقاط
ایران برای فراگیری علوم دینی ساکن بروجرد شدند. از روحانیان بروجرد طی سه قرن
گذشته میتوان به اینها اشاره کرد: اسدالله حجتالاسلام مجتهد متوفی ۱۲۷۱ هجری،
اسماعیل فقیه الواعظ العارف قرن ۱۲ هجری، محمدرحیم فقیه و نویسنده و متولی
آستان قدس رضوی،آیت الله سید محسن شریعتمداری متوفی پنجم بهمن ماه ۱۳۴۴
خورشیدی، مرتضی، سید فقیه و پدر علامه بحرالعلوم، نقی، ملا نویسنده عین البکاء
در دوره زندیه.
فرهنگ
آداب و رسوم
مراسم سوگواری واقعه کربلا در بروجرد از تنوع و گستردگی زیادی برخوردار است.
آئین سقاخانه که با عنوان قلیچ هم شناخته میشود یکی از شاخص ترین مراسم دهه
اول محرم است که در آن برخی از خانوادههای بروجردی بخش عمدهای از خانه خود را
با پارچه، چراغ و تصاویر مذهبی، سیاه پوش میکنند و شب هنگام با گشودن درب و
روشن کردن چراغ و نصب پرچم بر سر در منزل، به پذیرایی از میهمانان عزادار
میپردازند.
خَرّه گیری از دیگر مراسم عزاداری محرم است. صبح عاشورا در محل تجمع هر یک از
دستههای عزادار، دیگهای مسی برای جوشاندن گِل و آماده سازی خَرّه تدارک دیده
میشود. عزاداران قدری از خَرّه را به لباس، ریش، مو و گونه خود میمالند.
دستههای عزادار از ابتدای صبح در کوچه و خیابانها روانه مجالس عزاداری
میشوند و در هر مجلس سینه زنی میکنند. به نوشته کتاب «تذکره حسین حزین»، گل
گیرندگان که به آنها خَرّه گیر گفته میشود به طور عمده پیرمردان و سالمندان
بودهاند که در دستههای سینه زنی در جلوی هیات قرار میگرفتهاند و خره گیران
بی ریاترین سینه زنان بودهاند .چهل منبر، شبیه خوانی، تعزیه دو طفلان مسلم،
کتل گیری، قمه زنی، سینه زنی، زنجیرزنی، روضه خوانی و شام غریبان از دیگر مراسم
گذشته و حال عزاداری حسین بن علی در محرم و صفر در بروجرد به شمار میآیند.
بازی های بومی
بازی های متعددی در شهر بروجرد و مناطق پیرامون آن رواج داشته است که تعدادی از
آنها هنوز هم طرفدار دارند. در کنار متل ها و چیستان ها که عمدتاً در فضای خانه
و با حضور اعضای خانه اجرا می شده است بازی های میدانی و بیرون از خانه تنوع
فراوانی داشته اند. در کتاب تذکره حزین از بازی های سنتی این شهر مانند کفشک
بازی، بغچه بازی، تنور بازی، شاه شاهکی، دار دار کنی، فنجان بازی، آهسته برو
آهسته بیا، لنگران، گولو بازی (تیله بازی)، گو گوسال (گاو و گوساله)، گوی بازی
(جوز و گوی) و الچوب (اله چوب) نام برده شده است (ص. ۱۹۴-۲۰۰) .اله بازی، نجات،
سه پر، دست به چاله و نیزدی زدی نیز از دیگر بازی های فیزیکی بروجرد هستند.
کتابخانهها
قدیمی ترین کتابخانه عمومی استان لرستان، کتابخانه شهید باهنر است که در سال
۱۳۳۸ خورشیدی در شهر بروجرد ساخته شد. همچنین کتابخانههای شهید صارمی، علامه
بحرالعلوم، علامه شهیدی، احسان شهیدی و حضرت ولیعصر نیز از دیگر کتابخانههای
عمومی شهر میباشند.
سینما
در قبل از انقلاب اسلامی ایران شهرستان برو جرد دارای چهار سینما به نام های،
سینما ایران واقع در خیابان شهدا(پهلوی)، سینما داریوش میدان شهدا، سینما آریا
خیابان بهار روبروی شهرداری، سینما گرین سیتی( فلسطین) واقع در خیابان آیت اله
کاشانی فعلی؛ در حال حاضر شهرستان بروجرد دارای دو سینما که یکی از آن ها فعال
است و به نام «فلسطین» است. این سینما که در ۱۳۴۱ با عنوان گرین سیتی یا شهرسبز
تاسیس شده دارای سالن بزرگی با ۱۰۷۷ صندلی است و مساحت آن ۱۲۲۹ متر مربع است
.سینما ایران اولین سینمای بروجرد بوده است که در خیابان پهلوی سابق شهدای
امروز ایجاد شده است، سینما داریوش دومین سینمای بروجرد بود که در سال ۱۳۳۸ در
میدان پهلوی (شهدا) افتتاح شد و ۵۰۳ صندلی داشت، سومین سینما سینما آریا در
خیابان بهار روبروی شهرداری فعلی بوده است، چهارمین سینما سینما گرین سیتی یا
همان فلسطین فعلی بوده است. سینما داریوش با عنوان «آزادی» تا سال ۱۳۸۵ فعالیت
داشت اما در اثر زمین لرزه فروردین این سال، آسیب دید. و در سالهای اخیر از
فضای آن برای برگزاری نمایشگاههای کتاب استفاده شده است
رادیو و مرکز تولید سیمای بروجرد
بروجرد دارای یک ایستگاه رادیوی محلی به نام رادیو بروجرد است که روزانه ۶ ساعت
برنامه به صورت زنده پخش میکند. بارها توسط نمایندگان بروجرد درخواست هایی
مبنی بر ایجاد یک شبکه محلی به صداو سیمای استان و سازمان صدا و سیمای کشور
ارسال شده است، اما نتایج مثبتی حاصل نگردیده است تا اینکه توسط یکی از خیرین
زمینی به این منظور اختصاص داده شده است و با پیگیری های شخصی در حال ساخت می
باشد و اما فعلاً به دلیل پاره ای از مشکلات سیاسی متوقف شده است.
شهرسازی
ساختار شهری فعلی بروجرد به دو بخش تاریخی و مدرن قابل تفکیک است. تا اوایل
دوره پهلوی، دور شهر بروجرد حصاری طولانی وجود داشته که خندقی نیز در اطراف آن
وجود داشتهاست. بافت تاریخی این شهر وسعت زیادی دارد و بازار بزرگ، چندین مسجد
و خانه تاریخی در این بخش وجود دارند. بافتهای جدیدتر شهر نیز خود به سه دسته
متمایز میشوند: یک- مناطق غربی شهر شامل یادبود، تختی و بهار که در پنج دهه
گذشته رشد یافته اند؛ دو- مناطق کمتر توسعه یافته ابراهیمآباد
(بروجرد)|ابراهیم آباد]]، دشت لاله، محمودآباد، بهارستان و علی آباد که حاصل
مهاجرت روستائیان و حاشیه نشینی هستند؛ و سه - شهرکهای شمال غربی شهر که در دو
دهه گذشته ایجاد شدهاند.
کویها و محلهها
محلههای قدیمی تر بروجرد با عنوان کوی شناخته میشوند مانند کویهای سعدی،
رازان، سوزنی، یخچال، قُدغون و جعفری. برخی محلهها مانند صوفیان، دانگه، چال
قلعه، باغ چال، کُلَه کله و میدان محمدحسن خان قدمت تاریخی دارند و آثار تاریخی
قابل توجهی در آنها دیده میشود. گسترش شهر در دوره پهلوی و پس از انقلاب
اسلامی منجر به ایجاد محلههای مهاجرنشین و فقیر مانند ابراهیم آباد، علی آباد،
اسلام آباد، محمود آباد و دشت لاله در نیمه شرقی شهر و شهرکهای نور و امام در
غرب شهر شد. مناطق مسکونی جدید بروجرد شامل شهرکهای متعددی است که در شمال
غربی شهر ساخته شدهاند از جمله شهرکهای اندیشه، ایثار، زاگرس، زیبا، مخابرات
و کمپینگ شهرداری .امروزه بیشتر مناطق بروجرد با نام خیابانهای مجاور شناخته
میشوند مانند تختی، بهار، مدرس، شریعتی و شهدا.
مناطق شهرداری
شهرداری بروجرد دارای دو منطقه شهری و یک ناحیه مستقل شهری است. مناطق یک و دو
شهرداری به ترتیب نیمه غربی و نیمه شرقی شهر را شامل میشود. جهان آباد که در
مجاورت میدان آیتالله بروجردی و در میسر جاده ۳۷ بر سر راه شهرهای اراک و
خرمآباد قرار دارد از سال ۱۳۸۹ از یک روستا به ناحیه شهری ارتقا یافت و با
عنوان «ناحیه منفصل شهری جهانآباد» به بروجرد الحاق شد.
بافت تاریخی بروجرد
بافت معماری قدیم بروجرد که آخرین بار در دوران قاجاریه ساماندهی شده بسیار
زیبا بوده و نمونههایی از آن هنوز باقی است. هسته اولیه این شهر شامل چند کوی
و محله بزرگ مانند بروا، صوفیان و دانگه بودهاست و بازارها، مسجدها و خانههای
مجللی در آن وجود داشتهاست. بروجرد در طول تاریخ همواره محصور به حصاری بزرگ
بودهاست که اطراف آن نیز خندقی قرار داشتهاست. آخرین بار قلعه بروجرد به
دستور حسام السلطنه قاجار بازسازی شد.