اندوه
اَندوه یا غَم نوعی احساس است که نتیجه از دست دادن ناتوانی یا بعد از احساس ضرر ایجاد میشود. غم معمولاً با اشک، کم شدن انرژی و انزوا همراه است. وجود احساس غم در افراد یک امر طبیعی است اما افزایش این احساسات همراه با تنشها و عوامل استرس آور میتواند تبدیل به افسردگی شود، به شکلی که فرد افسرده روزها و هفتهها دارای یک احساس غمگینی مستمر و ناخوشایند است که این احساس موجب اختلال در روابط اجتماعی و تحصیلی میشود.

اَندوه، میتواند باعث برهم زدن خلق و خوی و ایجاد افسردگی همچنین بیانگیزگی یا ناامیدی شود. از عوامل ایجاد غم میتوان به مشکلات خانوادگی، از دست دادن دوستان یا اعضاء خانواده، تنهایی، کم بود محبت، سرخوردگی اجتماعی، فقر و غیره نام برد.
در سال ۲۰۱۳ موسسه گالوب گزارشی مبنی بر بررسی وضعیت خشنودی و خوشحالی در بین ۱۳۸ کشور منتشر کرد که بنا به این گزارش، ایران، دومین کشور غمگین جهان و عراق نخستین کشور غمگین جهان معرفی شده است. بنا به این گزارش، عراق نخستین کشور غمگین جهان معرفی شده است و بعد از عراق، کشورهای ایران، مصر، یونان و سوریه به ترتیب به عنوان ناشادترین کشورهای جهان معرفی شدند. رضا دانشمند، روانپزشک در گفتوگو با ایسنا، با اشاره به اینکه معیارها و میزان دقت رتبهبندی کشورهای غمگین دنیا از لحاظ علمی مشخص نیست، اظهار کرد: در این گزارش، آمار کشورهایی مانند عراق، لبنان، سوریه و مصر جزء کشورهای غمگین جهان نام برده شدهاند که به دلیل شرایط ویژه پرتنش و وجود جنگ در این کشورها، این آمار قابل توجیه است، اما با توجه به اینکه ایران با هیچ جنگی روبرو نیست و از شرایط امنی برخوردار است، میزان بالای غمگینی میتواند علل دیگری داشته باشد که نیازمند ارزیابی بیشتر است. مردم ایران حتی برای یک بازی خوب تیم ملی فوتبال که منجر به باخت هم شده است در کشور به شادیهای دسته جمعی میپردازند که این رفتار نشانه کم بودن فرصت ابراز شادی دسته جمعی در کشور است. یکی از فواید ابراز شادیهای دسته جمعی، انتقال احساسات شادی آور به دیگران است.
عشق
عشق لذّتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن، معانی زیادی را در بر دارد.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میباشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را میتوان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف انسانی دانست که فرد آنرا در یک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو میکند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیختهای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده را نیز میتوان متصور شد، درواقع این کلمه را میتوان در مورد علاقه به هر چیز دوست داشتنی و فرح بخش، مانند فعالیتهای مختلف و انواع غذا به کار برد.
ریشهٔ واژه
عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده اند.
در گذشته تصور میشد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبانهای سامیاند، و واژههای ریشهدار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنیهای یکسان دارند. و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژهای که در عبری برای عشق به کار میرود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانوادهاست. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجوکردن» پیوند دارد. همچنین، به گواهی بهرام فرهوشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توانگری است. خود واژههای اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن میآید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفتههایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازماندهاست.
فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژههای عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری میکند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار میبرد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی میدهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمیبرد.
در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده و به کسی که مورداحساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر یا دلربا میگویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختیهای عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمدهاست که در مقوله عرفان و مذهب میگنجد.
بررسی معنی
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحثهای طولانی و دقیق است، اما جنبههای گوناگون آن را میتوان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (وشکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار میگیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمههای رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار میگیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریفها «عشق» بروجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافتهای خاص تاکید دارد.
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمیشود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی میکنند. عدهای هم آنرا یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسانها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن میدانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است.. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمیتوان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.
تفاوتهای فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساختهاست. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا موسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز میدهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث درمورد آن به کلیشههای ذهنی خلاصه میشود و درمورد این کلمه ضرب المثلهای زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر میکند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» میداند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.
انواع
عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شدهاست. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل میگیرد.
عشق با وقار - نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانمها و عاشقان آنها به کار میرفت.
عشق دروغین - نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات(می توان مفهوم عشق را برای این نوع، قائل نشد.)
عشق جنسی (eros) - میل جنسی نسبت به یک فرد
عشق به خانواده - عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها
عشق آزاد - رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمیشود
شیفتگی - در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار میرود یعنی «دوستت دارم چون...»
عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شدهاست.
عشق ظاهری - رابطه عاشقانهای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولاً کمتر راستین و واقعی است.
عشق به مذهب - تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب
عشق رومانتیک ـ علاقهای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است
عشق راستین - عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
عشق یک طرفه - مهرعاطفهای که یک طرفهاست
شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
عشق لحظهای - عشقی که در لحظهای که فرد برای اولین بار با فردی تماس میگیرد به وجود میآید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شدهاست وبه “ love at first sight ” معروف است.
عشق مستلزم فداکاری - فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری برمبنای عشق.
تقسیم بندی انواع عشق
۱- عشق طبعی و عشق روحانی و عشق الهی - در عشق طبعی عاشق معشوق را از برای خود خواهد. در عشق روحانی عاشق معشوق را هم از برای خود و هم از برای معشوق خواهد. در عشق الهی عاشق معشوق را نه برای خود بلکه برای معشوق می خواهد.
۲- عشق حقیقی و عشق مجازی - عشق مجازی از حسن صوری پیدا می شود و مانند آن ناپایدار است. از این عشق حاصلی جز بقای نسل باقی نمیماند. این عشق از تصعید و تلطیف میلی جنسی پیدا می شود. اما عشق حقیقی یا عشق الهی، فیض و جذبه ای است که از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود می آید. ۳- عشق عرفانی
۴- اروس(eros): عشق شهوانی - عـشق بـه زیبایی - فاقد منطق - عشق فیزیکی که بواسطه جذابیت و کششهای جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان میگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروکش میکند.
۴- لودوس(ludus): عـشق تـفننی - ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی میباشد - عشقهای رمانتیک زودگذر - لودوس ابراز ظاهری عشق میباشد - کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر میرسد.
۵- فیلو(philo): عشق بـرادرانـه - عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک میباشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترک میباشد.
۶- استورگ(storge): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل - در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان میباشـد - صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پایدار و بادوام - فقدان شهوت.
۷- پراگما(pragma): عشق منطقی - این مختص افرادی است که نگران این موضوع میباشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک میباشـد - پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا میباشد - همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.
۷- مانیا(mania): عشق افراطی - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز - شیفتگی شدید به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه - مانند وسوسه میماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.
۸-اگیپ(agape): عشق الهی - عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر
عشق عرفانی
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان وحکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است وکنهش درغایت خفا وپوشیدگی است.
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.
عشق درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
عشق در کلام روزبهان بقلی فسایی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»
عشق در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.»
عشق در کلام جواد نوربخش
«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه
« عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد.
دیدگاههای علمی
در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کردهاند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کردهاست. امروزه علوم روانشناسی تکاملی، زیستشناسی تکاملی، مردم شناسی، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحثهای زیادی را مطرح کردهاند. در مدلهای زیستشناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شدهاست. روانشناسی عشق را پدیدهای اجتماعی و فرهنگی قلمداد میکند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو میکنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز میکند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب میشود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.
تفاوت عشق و شهوت
محققان دانشگاه شیکاگو میگویند حرکات چشم نشان میدهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه میکنید و چه کسی بعنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته است.تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال میکنند.تحلیل دادهها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت میماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت میکند و بر روی بدن ثابت میشود.دکتر کاسیوپو میگوید این بررسی نشان میدهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفا حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعیتر این احساسات است.
منشا شیمیایی
بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامی که فرد عشق خود را بروز میدهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال میشوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نورفینفرین، سروتونین، اکسیتوسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا میکند. معمولاً دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر میرسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق میشود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته میشود افزایش مییابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر میگردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) به طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کردهاند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانهای نداشتهاند به ترتیب برابر (۱۲)pg/ml, (۱۰)pg/ml بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»
دیدگاههای فرهنگی
اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگهای مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت میدانند که در همه انسانها وجود دارد، اما میان این فرهنگها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت میگیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود میآید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
عشق در فرهنگ ایرانی
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم میخورد، که برخی از زمانهای دور وجود داشتهاست. درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم میخورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا میرود. در اشعار هم بخشی از داستانهای شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و... به بیان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکردهاند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداختهاند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقههای ذاتی به خدا را در درون خود میپروردند و به حالتی از جذب در راه حق میرسیدند که بدان عشق عرفانی میگفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرائیدهاند که معشوق خود را خدا میدانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پارهای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثلهای عاشقانه زیادی استفاده نمودهاند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.
دیدگاههای مذهبی
عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبهای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است وادعا میکند همواره بین آنکه میپرستد وآنکه پرستیده میشود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر میکنیم.
اسلام
قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آوردهاست:
و از نشانههای خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان دوستی و رحمت قرار داد، آری در این نعمت برای مردمی که میاندیشند قطعاً نشانههایی است.
بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون منظور ازدواج) گناه است،یعنی از نظر آنها اول باید منظور ازدواج داشته باشید بعد عاشق شود و اگر اتفاقی عاشق شوید بیان آن گناه می باشد چرا که ترس افتادن به گناه در میان است، اگرچه خواستگاری، بدون بیان عشق، برای ازدواج مانعی ندارد. تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی (بدون اظهار آن) اشکالی ندارد.
از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمیشود و همواره در خاطر او باقی میماند»
مسیحیت
در انجیل از عشق به عنوان مجموعهای از اعمال و رفتارها نام برده شدهاست که معنایی وسیعتر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعهای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آنها عمل میکند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸-۴: ۱۳ سخن به میان آمده است:
عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمیکند، هرگز به خود نمیبالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمیشود، خطاهای دیگران را به خاطر نمیسپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمیبرد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمیخورد.
مباحث مربوط به تعریف عشق
در اغلب لغت نامهها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف میشود.
به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیا مانند یک خانه معمولاً به صورت نگهداری و محافظت از آنها و یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.
«دوستی» - رابطه یا همکاری مناسب بین دوفرد.
«وصال» - ذوب شدن عاشق در معشوق؛ حالت نهایی عشق راستین.
«خانواده» - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.
«پیوند روحی» - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.
توماس جای اورد عشق رایک عمل اختیاری میداند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقا شخصیت صورت میپذیرد. اورد تعریف خود را در زمینههای دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده میداند. عشق یعنی با خدا تنها شدن.
معشوق در ادب فارسی
معشوق در ادب فارسی کنایه از فردی است که مورد عشق قرار گرفته، در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق، زن است.
شکستپذیری
شکست باوری و شکست پذیری، اشاره به شرایط ویژه در نبرد است که کوتاه آمدن و مانور و مدارا امری عاقلانه و سنجیده محسوب میشود چون در غیر اینصورت، نابودی و باخت تمام عیار حتمی است.
تاریخچه
جدا از نمونههای تاریخی در گذشتههای دور (گفتگوهای ملین، صلح حدیبیه و...)، در تاریخ معاصر نیز، توسل به این شیوه بارها پیش آمده است.
پس از جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۰ که فرانسه آسیب بسیار دید و ویلهلم اول به عنوان آخرین توهین به فرانسویها در کاخ ورسای در قلب فرانسه به عنوان امپراتور آلمان سوگند خورد، کوتاه آمدن و عقب نشینی فرانسه با شکست پذیری و شکست باوری توجیه شد.
در «کنفرانس زیمروالد»که در سوئیس از ۵ سپتامبر تا ۸ سپتامبر ۱۹۱۵ برگزار شد، کنفرانسی که ائتلاف میان کمونیستها و سوسیال دموکراتهای اصلاح طلب را در بینالملل دوم خدشهدار کرد، شکست پذیری مطرح گشت.
در جنگ جهانی اول نیز لنین برای توضیح و توجیه نرمش در برابر دشمنان شوروی، از اصطلاح شکست پذیری انقلابی* استفاده نمود.
لنین، با بیان این که پرولتاریا نباید خود را درگیر جنگ سرمایه داری کند، اعلام کرد که دشمن پرولتاریا، رهبران امپریالیستی هستند که طبقات پایین خود را به نبرد میفرستند. چنان چه جنگ، به جنگ داخلی و سپس انقلاب جهانی تبدیل شود، کارگران از شکستهای ملت خود به مراتب بیش تر منتفع خواهند شد.
تروتسکی این مسئله را اینگونه توضیح داد: «امروز ما نه بر پایهٔ چشم انداز انحطاط، که بر پایهٔ چشم انداز انقلاب پیش میرویم. شکست پذیری انقلابی* ما به هزینهٔ امپریالیستها صورت میگیرد و نه به هزینهٔ پرولتاریا.»
لنین در کتاب بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم*یادآور میشود: «نفی سازش از نظر اصولی و نفی مجاز بودن هرگونه سازش بچه گانه است... سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر، سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت و سازش با احزاب دیگر و از جمله احزاب بورژوایی است.»
در پیامد بمباران هیروشیما و ناکازاکی و شکست و تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم اصطلاح سیکاتاگانایی (هیچ راهی وجود ندارد؛ این نیز بگذرد؛ رضا به داده بده وز جبین گره بگشا...)، بر سر زبانها افتاد و امپراتور ژاپن هیروهیتو شکست باوری و شکست پذیری را توجیه نمود.
در ضرب المثل های فارسی نیز مضمون این برخورد اشاره شده است: «جایی که نمیتونی ورجی، فروجه» و «خودت را با شاخ گاو درنینداز».
نقد
گرچه گاه شکست پذیری و شکست باوری، (دیپلماسی انقلابی) کارسازتر و مفیدتر از سینه سپرکردنهای کورکورانه است و کوتاه آمدن از موضع ترقی خواهی، با سازش فرق دارد و قابل توجیه است اما در حّد و مرز آن بحث بسیار است و منتقدین میگویند نمیتوان هر کنش مربوط یا نامربوط را با صلح حدیبیه یا صلح برست لیتوفسک و... توجیه نمود و نامش را شکست پذیری و شکست باوری گذاشت.
شکیبایی
خویشتن داری یا بردباری یکی از راههای مقاومت انسان در شرایط دشوار است. که میتواند اشاره به پایداری نشان دادن انسان در برابر موقعیتهای تحریک و یا تاخیر باشد بدون آنکه باعث دلخوری یا خشم یا سایر راههای منفی شود. خویشتن داری نمودی از تحمل هر انسان در زمانی است که وی تحت فشار بوده و بویژه هنگامی که با مشکلات طولانی مدت مواجه شده باشد.
خویشتن داری میزان سطحی از تحمل فرد است قبل از اینکه فرد واکنش منفی نشان دهد. همچنین این لغت بمنظور اشاره به صفت و فضیلت ثابت فدم بودن شخص بکار میرود. که متضادهای آن عجله و عجول بودن است.
از دیدگاه علمی
در روانشناسی تکاملی و علوم اعصاب شناختی خویشتن داری بعنوان یک مشکل تصمیم گیری بین ۲ انتخاب، مثلاً انتخاب پاداش کوچک در کوتاه مدت، یا انتخاب پاداش ارزشمند تر در دراز مدت مورد مطالعه قرار گرفته است. در تمام حیوانات که انسان نیز جزو آنها میباشد، تمایل به پاداش کوتاه مدت بیش از پاداش های طولانی مدت میباشد. با وجودی که غالباً پاداش های طولانی مدت نسبت به پاداشهای کوتاه مدت از مزایای بیشتری برخوردار میباشند.
غرور
غرور به حالت احساسی گفته میشود که در آن شخص برای خود ارزش بسیار زیادی قائل است و در مقابل تواضع و نیستی بکار میرود. فکر اینکه شخص از همه کس و همه چیز خود را بالاتر میداند. شخص میتواند نسبت به کسی یا گروهی یا ملتی و یا چیزی غرور کند. غرور بهعنوان یکی از گناهان هفتگانه شمرده میشود.
غرور به معنی فریفتن، بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب)
محبت
محبت (محبه) کلمهایست قرآنی، و از جملهٔ نزدیکترین واژههایی که در مقولهٔ عشق در آنجا یافت میشود. در ادب و فرهنگ فارسی، جلوهها و نمودهای عالی از توصیف، تحریک، و تشویق به داشتن محبت نسبت به دیگران فراوان یافت میشود.
لذت
لذت، طیف گستردهای از حالات ذهنی است که انسانها و دیگر حیوانات بعنوان چیزی مثبت، خوشیآور، یا باارزش تجربه میکنند. لذت شامل حالات ذهنی مشخصتری همچون شادی، تفنن، خوشی، خلسه، و رضامندی میباشد. در روانشناسی، اصل لذت، لذت را بعنوان یک ساز و کار بازخورد (مکانیسم فیدبک) مثبت توصیف میکند که موجودات زنده را در آینده به باز آفرینی شرایطی که لذتبخش یافتهاند ترغیب میکند. بر اساس این نظریه، به همین ترتیب موجودات زنده برای اجتناب از شرایطی که در گذشته موجب رنج شده نیز انگیخته میشوند.
تجربهٔ لذت، تجربهای ذهنی است و افراد مختلف، انواع و مقادیر متفاوتی از لذت را در شرایط یکسان تجربه خواهند کرد. بسیاری از تجربههای لذتبخش با ارضای محرکههای زیستی اساسی، همچون خوردن، ورزش یا رابطهٔ جنسی در ارتباط هستند. دیگر تجربههای لذتبخش با تجارب اجتماعی و محرکههای اجتماعی همچون تجربهٔ احساس فخر، سرشناسی، و خدمت در ارتباط هستند. تقدیر از بابت آثار و فعالیتهای فرهنگی همچون هنر، موسیقی، و ادبیات اغلب لذتبخش هستند.
در سالهای اخیر، پیشرفتهای قابلتوجهی در شناخت مکانیسمهای مغز که زمینهساز لذت هستند، صورت گرفته است. یکی از اکتشافات کلیدی توسط کنت بریج انجام شد که نشان داد لذت تجربهای یگانه نیست. بلکه، لذت از چندین فرایند مغزی شامل علاقه، تمایل، و فراگیری تشکیل شده است که توسط شبکههای مغزی مجزا، هرچند همپوشان، پشتیبانی میشوند. بطور خاص این پژوهش با بهرهگیری از واکنشهای عینی لذتمحور در انسانها و دیگر حیوانات صورت گرفته است، مثلاً بررسی حالات چهرهٔ مربوط به 'علاقه' و 'عدم علاقه' به ذوقیات همسان میان انسان و بسیاری از دیگر پستانداران.
اَندوه یا غَم نوعی احساس است که نتیجه از دست دادن ناتوانی یا بعد از احساس ضرر ایجاد میشود. غم معمولاً با اشک، کم شدن انرژی و انزوا همراه است. وجود احساس غم در افراد یک امر طبیعی است اما افزایش این احساسات همراه با تنشها و عوامل استرس آور میتواند تبدیل به افسردگی شود، به شکلی که فرد افسرده روزها و هفتهها دارای یک احساس غمگینی مستمر و ناخوشایند است که این احساس موجب اختلال در روابط اجتماعی و تحصیلی میشود.

اَندوه، میتواند باعث برهم زدن خلق و خوی و ایجاد افسردگی همچنین بیانگیزگی یا ناامیدی شود. از عوامل ایجاد غم میتوان به مشکلات خانوادگی، از دست دادن دوستان یا اعضاء خانواده، تنهایی، کم بود محبت، سرخوردگی اجتماعی، فقر و غیره نام برد.
در سال ۲۰۱۳ موسسه گالوب گزارشی مبنی بر بررسی وضعیت خشنودی و خوشحالی در بین ۱۳۸ کشور منتشر کرد که بنا به این گزارش، ایران، دومین کشور غمگین جهان و عراق نخستین کشور غمگین جهان معرفی شده است. بنا به این گزارش، عراق نخستین کشور غمگین جهان معرفی شده است و بعد از عراق، کشورهای ایران، مصر، یونان و سوریه به ترتیب به عنوان ناشادترین کشورهای جهان معرفی شدند. رضا دانشمند، روانپزشک در گفتوگو با ایسنا، با اشاره به اینکه معیارها و میزان دقت رتبهبندی کشورهای غمگین دنیا از لحاظ علمی مشخص نیست، اظهار کرد: در این گزارش، آمار کشورهایی مانند عراق، لبنان، سوریه و مصر جزء کشورهای غمگین جهان نام برده شدهاند که به دلیل شرایط ویژه پرتنش و وجود جنگ در این کشورها، این آمار قابل توجیه است، اما با توجه به اینکه ایران با هیچ جنگی روبرو نیست و از شرایط امنی برخوردار است، میزان بالای غمگینی میتواند علل دیگری داشته باشد که نیازمند ارزیابی بیشتر است. مردم ایران حتی برای یک بازی خوب تیم ملی فوتبال که منجر به باخت هم شده است در کشور به شادیهای دسته جمعی میپردازند که این رفتار نشانه کم بودن فرصت ابراز شادی دسته جمعی در کشور است. یکی از فواید ابراز شادیهای دسته جمعی، انتقال احساسات شادی آور به دیگران است.
عشق
عشق لذّتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است، همچنین احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیر قابل تصور ظهور کند.
عشق و احساس شدید دوست داشتن، معانی زیادی را در بر دارد.
در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی میباشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلحدوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را میتوان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف انسانی دانست که فرد آنرا در یک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو میکند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیختهای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده را نیز میتوان متصور شد، درواقع این کلمه را میتوان در مورد علاقه به هر چیز دوست داشتنی و فرح بخش، مانند فعالیتهای مختلف و انواع غذا به کار برد.
ریشهٔ واژه
عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده اند.
در گذشته تصور میشد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبانهای سامیاند، و واژههای ریشهدار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنیهای یکسان دارند. و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژهای که در عبری برای عشق به کار میرود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانوادهاست. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجوکردن» پیوند دارد. همچنین، به گواهی بهرام فرهوشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توانگری است. خود واژههای اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن میآید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفتههایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازماندهاست.
فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژههای عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری میکند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار میبرد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی میدهد که واژهٔ دیگری را جایگزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمیبرد.
در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده و به کسی که مورداحساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر یا دلربا میگویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختیهای عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمدهاست که در مقوله عرفان و مذهب میگنجد.
بررسی معنی
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحثهای طولانی و دقیق است، اما جنبههای گوناگون آن را میتوان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (وشکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار میگیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمههای رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار میگیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریفها «عشق» بروجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافتهای خاص تاکید دارد.
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمیشود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی میکنند. عدهای هم آنرا یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسانها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن میدانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است.. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمیتوان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.
تفاوتهای فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساختهاست. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا موسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز میدهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث درمورد آن به کلیشههای ذهنی خلاصه میشود و درمورد این کلمه ضرب المثلهای زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر میکند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» میداند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.
انواع
عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شدهاست. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل میگیرد.
عشق با وقار - نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانمها و عاشقان آنها به کار میرفت.
عشق دروغین - نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات(می توان مفهوم عشق را برای این نوع، قائل نشد.)
عشق جنسی (eros) - میل جنسی نسبت به یک فرد
عشق به خانواده - عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها
عشق آزاد - رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمیشود
شیفتگی - در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار میرود یعنی «دوستت دارم چون...»
عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شدهاست.
عشق ظاهری - رابطه عاشقانهای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولاً کمتر راستین و واقعی است.
عشق به مذهب - تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب
عشق رومانتیک ـ علاقهای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است
عشق راستین - عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
عشق یک طرفه - مهرعاطفهای که یک طرفهاست
شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
عشق لحظهای - عشقی که در لحظهای که فرد برای اولین بار با فردی تماس میگیرد به وجود میآید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شدهاست وبه “ love at first sight ” معروف است.
عشق مستلزم فداکاری - فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری برمبنای عشق.
تقسیم بندی انواع عشق
۱- عشق طبعی و عشق روحانی و عشق الهی - در عشق طبعی عاشق معشوق را از برای خود خواهد. در عشق روحانی عاشق معشوق را هم از برای خود و هم از برای معشوق خواهد. در عشق الهی عاشق معشوق را نه برای خود بلکه برای معشوق می خواهد.
۲- عشق حقیقی و عشق مجازی - عشق مجازی از حسن صوری پیدا می شود و مانند آن ناپایدار است. از این عشق حاصلی جز بقای نسل باقی نمیماند. این عشق از تصعید و تلطیف میلی جنسی پیدا می شود. اما عشق حقیقی یا عشق الهی، فیض و جذبه ای است که از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود می آید. ۳- عشق عرفانی
۴- اروس(eros): عشق شهوانی - عـشق بـه زیبایی - فاقد منطق - عشق فیزیکی که بواسطه جذابیت و کششهای جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان میگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروکش میکند.
۴- لودوس(ludus): عـشق تـفننی - ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی میباشد - عشقهای رمانتیک زودگذر - لودوس ابراز ظاهری عشق میباشد - کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر میرسد.
۵- فیلو(philo): عشق بـرادرانـه - عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک میباشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترک میباشد.
۶- استورگ(storge): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل - در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان میباشـد - صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پایدار و بادوام - فقدان شهوت.
۷- پراگما(pragma): عشق منطقی - این مختص افرادی است که نگران این موضوع میباشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک میباشـد - پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا میباشد - همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.
۷- مانیا(mania): عشق افراطی - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز - شیفتگی شدید به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه - مانند وسوسه میماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.
۸-اگیپ(agape): عشق الهی - عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر
عشق عرفانی
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان وحکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است وکنهش درغایت خفا وپوشیدگی است.
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.
عشق درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
عشق در کلام روزبهان بقلی فسایی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»
عشق در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.»
عشق در کلام جواد نوربخش
«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه
« عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد.
دیدگاههای علمی
در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کردهاند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کردهاست. امروزه علوم روانشناسی تکاملی، زیستشناسی تکاملی، مردم شناسی، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحثهای زیادی را مطرح کردهاند. در مدلهای زیستشناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شدهاست. روانشناسی عشق را پدیدهای اجتماعی و فرهنگی قلمداد میکند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو میکنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز میکند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب میشود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.
تفاوت عشق و شهوت
محققان دانشگاه شیکاگو میگویند حرکات چشم نشان میدهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه میکنید و چه کسی بعنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته است.تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال میکنند.تحلیل دادهها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت میماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت میکند و بر روی بدن ثابت میشود.دکتر کاسیوپو میگوید این بررسی نشان میدهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفا حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعیتر این احساسات است.
منشا شیمیایی
بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامی که فرد عشق خود را بروز میدهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال میشوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نورفینفرین، سروتونین، اکسیتوسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا میکند. معمولاً دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر میرسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق میشود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته میشود افزایش مییابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر میگردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) به طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کردهاند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانهای نداشتهاند به ترتیب برابر (۱۲)pg/ml, (۱۰)pg/ml بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»
دیدگاههای فرهنگی
اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگهای مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت میدانند که در همه انسانها وجود دارد، اما میان این فرهنگها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت میگیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود میآید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.
عشق در فرهنگ ایرانی
در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم میخورد، که برخی از زمانهای دور وجود داشتهاست. درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم میخورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا میرود. در اشعار هم بخشی از داستانهای شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و... به بیان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکردهاند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداختهاند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقههای ذاتی به خدا را در درون خود میپروردند و به حالتی از جذب در راه حق میرسیدند که بدان عشق عرفانی میگفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرائیدهاند که معشوق خود را خدا میدانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پارهای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثلهای عاشقانه زیادی استفاده نمودهاند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.
دیدگاههای مذهبی
عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبهای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است وادعا میکند همواره بین آنکه میپرستد وآنکه پرستیده میشود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر میکنیم.
اسلام
قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آوردهاست:
و از نشانههای خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان دوستی و رحمت قرار داد، آری در این نعمت برای مردمی که میاندیشند قطعاً نشانههایی است.
بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون منظور ازدواج) گناه است،یعنی از نظر آنها اول باید منظور ازدواج داشته باشید بعد عاشق شود و اگر اتفاقی عاشق شوید بیان آن گناه می باشد چرا که ترس افتادن به گناه در میان است، اگرچه خواستگاری، بدون بیان عشق، برای ازدواج مانعی ندارد. تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی (بدون اظهار آن) اشکالی ندارد.
از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمیشود و همواره در خاطر او باقی میماند»
مسیحیت
در انجیل از عشق به عنوان مجموعهای از اعمال و رفتارها نام برده شدهاست که معنایی وسیعتر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعهای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آنها عمل میکند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸-۴: ۱۳ سخن به میان آمده است:
عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمیکند، هرگز به خود نمیبالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمیشود، خطاهای دیگران را به خاطر نمیسپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمیبرد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمیخورد.
مباحث مربوط به تعریف عشق
در اغلب لغت نامهها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف میشود.
به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیا مانند یک خانه معمولاً به صورت نگهداری و محافظت از آنها و یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.
«دوستی» - رابطه یا همکاری مناسب بین دوفرد.
«وصال» - ذوب شدن عاشق در معشوق؛ حالت نهایی عشق راستین.
«خانواده» - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.
«پیوند روحی» - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.
توماس جای اورد عشق رایک عمل اختیاری میداند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقا شخصیت صورت میپذیرد. اورد تعریف خود را در زمینههای دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده میداند. عشق یعنی با خدا تنها شدن.
معشوق در ادب فارسی
معشوق در ادب فارسی کنایه از فردی است که مورد عشق قرار گرفته، در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق، زن است.
شکستپذیری
شکست باوری و شکست پذیری، اشاره به شرایط ویژه در نبرد است که کوتاه آمدن و مانور و مدارا امری عاقلانه و سنجیده محسوب میشود چون در غیر اینصورت، نابودی و باخت تمام عیار حتمی است.
تاریخچه
جدا از نمونههای تاریخی در گذشتههای دور (گفتگوهای ملین، صلح حدیبیه و...)، در تاریخ معاصر نیز، توسل به این شیوه بارها پیش آمده است.
پس از جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۰ که فرانسه آسیب بسیار دید و ویلهلم اول به عنوان آخرین توهین به فرانسویها در کاخ ورسای در قلب فرانسه به عنوان امپراتور آلمان سوگند خورد، کوتاه آمدن و عقب نشینی فرانسه با شکست پذیری و شکست باوری توجیه شد.
در «کنفرانس زیمروالد»که در سوئیس از ۵ سپتامبر تا ۸ سپتامبر ۱۹۱۵ برگزار شد، کنفرانسی که ائتلاف میان کمونیستها و سوسیال دموکراتهای اصلاح طلب را در بینالملل دوم خدشهدار کرد، شکست پذیری مطرح گشت.
در جنگ جهانی اول نیز لنین برای توضیح و توجیه نرمش در برابر دشمنان شوروی، از اصطلاح شکست پذیری انقلابی* استفاده نمود.
لنین، با بیان این که پرولتاریا نباید خود را درگیر جنگ سرمایه داری کند، اعلام کرد که دشمن پرولتاریا، رهبران امپریالیستی هستند که طبقات پایین خود را به نبرد میفرستند. چنان چه جنگ، به جنگ داخلی و سپس انقلاب جهانی تبدیل شود، کارگران از شکستهای ملت خود به مراتب بیش تر منتفع خواهند شد.
تروتسکی این مسئله را اینگونه توضیح داد: «امروز ما نه بر پایهٔ چشم انداز انحطاط، که بر پایهٔ چشم انداز انقلاب پیش میرویم. شکست پذیری انقلابی* ما به هزینهٔ امپریالیستها صورت میگیرد و نه به هزینهٔ پرولتاریا.»
لنین در کتاب بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم*یادآور میشود: «نفی سازش از نظر اصولی و نفی مجاز بودن هرگونه سازش بچه گانه است... سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر، سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت و سازش با احزاب دیگر و از جمله احزاب بورژوایی است.»
در پیامد بمباران هیروشیما و ناکازاکی و شکست و تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم اصطلاح سیکاتاگانایی (هیچ راهی وجود ندارد؛ این نیز بگذرد؛ رضا به داده بده وز جبین گره بگشا...)، بر سر زبانها افتاد و امپراتور ژاپن هیروهیتو شکست باوری و شکست پذیری را توجیه نمود.
در ضرب المثل های فارسی نیز مضمون این برخورد اشاره شده است: «جایی که نمیتونی ورجی، فروجه» و «خودت را با شاخ گاو درنینداز».
نقد
گرچه گاه شکست پذیری و شکست باوری، (دیپلماسی انقلابی) کارسازتر و مفیدتر از سینه سپرکردنهای کورکورانه است و کوتاه آمدن از موضع ترقی خواهی، با سازش فرق دارد و قابل توجیه است اما در حّد و مرز آن بحث بسیار است و منتقدین میگویند نمیتوان هر کنش مربوط یا نامربوط را با صلح حدیبیه یا صلح برست لیتوفسک و... توجیه نمود و نامش را شکست پذیری و شکست باوری گذاشت.
شکیبایی
خویشتن داری یا بردباری یکی از راههای مقاومت انسان در شرایط دشوار است. که میتواند اشاره به پایداری نشان دادن انسان در برابر موقعیتهای تحریک و یا تاخیر باشد بدون آنکه باعث دلخوری یا خشم یا سایر راههای منفی شود. خویشتن داری نمودی از تحمل هر انسان در زمانی است که وی تحت فشار بوده و بویژه هنگامی که با مشکلات طولانی مدت مواجه شده باشد.
خویشتن داری میزان سطحی از تحمل فرد است قبل از اینکه فرد واکنش منفی نشان دهد. همچنین این لغت بمنظور اشاره به صفت و فضیلت ثابت فدم بودن شخص بکار میرود. که متضادهای آن عجله و عجول بودن است.
از دیدگاه علمی
در روانشناسی تکاملی و علوم اعصاب شناختی خویشتن داری بعنوان یک مشکل تصمیم گیری بین ۲ انتخاب، مثلاً انتخاب پاداش کوچک در کوتاه مدت، یا انتخاب پاداش ارزشمند تر در دراز مدت مورد مطالعه قرار گرفته است. در تمام حیوانات که انسان نیز جزو آنها میباشد، تمایل به پاداش کوتاه مدت بیش از پاداش های طولانی مدت میباشد. با وجودی که غالباً پاداش های طولانی مدت نسبت به پاداشهای کوتاه مدت از مزایای بیشتری برخوردار میباشند.
غرور
غرور به حالت احساسی گفته میشود که در آن شخص برای خود ارزش بسیار زیادی قائل است و در مقابل تواضع و نیستی بکار میرود. فکر اینکه شخص از همه کس و همه چیز خود را بالاتر میداند. شخص میتواند نسبت به کسی یا گروهی یا ملتی و یا چیزی غرور کند. غرور بهعنوان یکی از گناهان هفتگانه شمرده میشود.
غرور به معنی فریفتن، بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب)
محبت
محبت (محبه) کلمهایست قرآنی، و از جملهٔ نزدیکترین واژههایی که در مقولهٔ عشق در آنجا یافت میشود. در ادب و فرهنگ فارسی، جلوهها و نمودهای عالی از توصیف، تحریک، و تشویق به داشتن محبت نسبت به دیگران فراوان یافت میشود.
لذت
لذت، طیف گستردهای از حالات ذهنی است که انسانها و دیگر حیوانات بعنوان چیزی مثبت، خوشیآور، یا باارزش تجربه میکنند. لذت شامل حالات ذهنی مشخصتری همچون شادی، تفنن، خوشی، خلسه، و رضامندی میباشد. در روانشناسی، اصل لذت، لذت را بعنوان یک ساز و کار بازخورد (مکانیسم فیدبک) مثبت توصیف میکند که موجودات زنده را در آینده به باز آفرینی شرایطی که لذتبخش یافتهاند ترغیب میکند. بر اساس این نظریه، به همین ترتیب موجودات زنده برای اجتناب از شرایطی که در گذشته موجب رنج شده نیز انگیخته میشوند.
تجربهٔ لذت، تجربهای ذهنی است و افراد مختلف، انواع و مقادیر متفاوتی از لذت را در شرایط یکسان تجربه خواهند کرد. بسیاری از تجربههای لذتبخش با ارضای محرکههای زیستی اساسی، همچون خوردن، ورزش یا رابطهٔ جنسی در ارتباط هستند. دیگر تجربههای لذتبخش با تجارب اجتماعی و محرکههای اجتماعی همچون تجربهٔ احساس فخر، سرشناسی، و خدمت در ارتباط هستند. تقدیر از بابت آثار و فعالیتهای فرهنگی همچون هنر، موسیقی، و ادبیات اغلب لذتبخش هستند.
در سالهای اخیر، پیشرفتهای قابلتوجهی در شناخت مکانیسمهای مغز که زمینهساز لذت هستند، صورت گرفته است. یکی از اکتشافات کلیدی توسط کنت بریج انجام شد که نشان داد لذت تجربهای یگانه نیست. بلکه، لذت از چندین فرایند مغزی شامل علاقه، تمایل، و فراگیری تشکیل شده است که توسط شبکههای مغزی مجزا، هرچند همپوشان، پشتیبانی میشوند. بطور خاص این پژوهش با بهرهگیری از واکنشهای عینی لذتمحور در انسانها و دیگر حیوانات صورت گرفته است، مثلاً بررسی حالات چهرهٔ مربوط به 'علاقه' و 'عدم علاقه' به ذوقیات همسان میان انسان و بسیاری از دیگر پستانداران.
11:33 am
بروجرد
بُروجـِرد مرکز شهرستان بروجرد، دومین شهر پرجمعیت استان لرستان و سی و دومین شهر پرجمعیت ایران است. این شهر در شمال دشتی حاصلخیز به نام سیلاخور قرار گرفته و قلههای مرتفع گرّین از مجموعه رشته کوههای زاگرس مانند نواری شمال غربی تا جنوب شرقی آن را در بر گرفتهاند و سرابهای دائمی متعددی که از دامنه این کوهها جاری است در اقتصاد منطقه و توسعه شهر بروجرد نقش اساسی داشتهاند.
شهرهای ملایر و نهاوند در استان همدان، شازند در استان مرکزی و نیز خرمآباد و الشتر در مجاورت بروجرد قرار دارند.از گذشتههای دور، این شهر دارای موقعیت ویژه ارتباطی بودهاست. قرارگیری بر سر شاهراه تهران - جنوب یکی از عوامل رونق اقتصادی شهر به شمار میرود.
جمعیت شهر بروجرد بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰ خورشیدی مرکز آمار ایران ۲۴۰،۶۵۴ نفر گزارش شدهاست. مردم بروجردکه به گویشی از زبان فارسی میانه به نام گویش بروجردی سخن میگویند و این شهر یکی از مراکز مهم صنعت در استان است.

ریشهشناسی
بروجرد با نامهای گوناگون در درازای تاریخ خوانده شده است ؛بروجرد را با نامهای زیر خوانده اند:
اُرُجِرد-اُرُگِرد-اُرُذکَرد-اُروگِرد-الوکرد-بَرجود-بَردُجِرد-بَرگود-بَروجِرد-بُروجِرد-بروکرد-بَروگِرد-بکاگِرد-بوک گرد-پیروزگرد-پیروزه گِرد- فُروجِرد-فُلوُگِرد-فیروزگرد-فیروزه جرد- فیروزه گرد-وَرجرد-وَردگرد-وَروجِرد-وَروگِرد-وِروگرد-وِلوگرد-ووریِ گرد-ویروگرد-یزدجرد-یزدگرد.
گرد و کرد در اسامی شهرهای ایرانی به معنای شهر، آبادی و ساخته و اثر هستند. اشکانیان و ساسانیان شهرها را بیشتر با پسوند گرد میساختهاند همانند سوسنگرد، بروگرد و دارابگرد. عدهای نام درست بروجرد را ویروگرد دانستهاند که به معنای شهر و ساخته ویرو شاهزاده اشکانی است. کوهی در غرب بروجرد با نام ولاش نیز یاد آور نام شاهان اشکانی است. اما معتبرترین نوشتهها، بروجرد را پیروزگرد دانستهاند که آن را به فیروز ساسانی منتسب میکند. سعید نفیسی بروجرد را از شهرهای ساسانیان و اصل آن را بروگرد و ساخته از «بر» + «گرد» دانستهاست که به معنای شهری است که گرد است و بر و میوه فراوان دارد. یزدگرد سوم پادشاه ساسانی پس از شکست از اعراب به منطقه بروجرد گریخت و سپاهیانش در آن محل بر + او + گرد آمدند و به این ترتیب نام این محل بَروگرد شد. در کتابهای تاریخی از بروجرد با نامهای گوناگون نام برده شدهاست مانند بَروجرد، فلوجرد، اردکرد، یزدگرد، ولوگرد. روحبخشان در کتاب «جغرافیای تاریخی بروجرد» بیش از سی مورد از صورتهای مختلف نام این شهر را به تفصیل ذکر نمودهاست.
امروزه بروجرد در گویش بروجردی وُوری یرد vūriyerd و در لری خرمآبادی وُروگرد vorūgerd نامیده میشود. بروگرد borūgerd نام روستایی آن و نیز نام به کار رفته در نوشتههای پارسی سره و بروجرد borūjerd نام رسمی این شهر است. از اثار باستانی باقیمانده در این شهر می توان به خرابه های مانده در قلعه یزدگرد بر بالای تپه یزد گرد و قبرستان باستانی روستای دره گرم اشاره نمود که هردو مکان ذکر شده متأسفانه دستخوش حفاریهای غیر قانونی سوداگران میراث فرهنگی شده است.
در منابع مختلف گاه به شهر بروجرد لقبهایی منتسب شده است. از جمله آنها شهر سبز حضرت سلیمان است که توسط ظل السلطان داده شد.
به دلیل اینکه شجاع الدین لر مدتی در این شهر سکونت داشت لقب شهر شجاعان را به آن دادند.همچنین زادگاه فرزانگان از لقبهای دیگر این شهر است. اما لقبی که بیشتر منابع بر آن تصریح دارند دارالسروربه معنای سرای شادمانی است که محمد تقی خان حکیم صفای شهر در فصل بهار را علت آن دانسته است.همچنین لقب دیگری با نام دارالشوکه در پشت سکههای ضرب بروجرد در دوره قاجار دیده شده است.
پیشینه تاریخی
آثار پیش از تاریخ
در ناحیه بروجرد به ویژه در دشت سیلاخور، تعداد زیادی تپه های باستانی و تاریخی وجود دارد که از دور های پیش از تاریخ تا قرن معاصر آباد بوده اند. از نظر باستان شناسی، تپه قرق با قدمت عصر مس در دهستان شیروان، از مهمترین تپه های باستانی شهرستان بروجرد است که تا پنج طبقه لایه برداری و مطالعه شده است. اشکال هندسی و رنگ اخرایی سفال های کشف شده قدمت آن را با تپه گیان و کوهدشت همزمان می کند. در لایه های بیرونی، تک سفال هایی از دوره های بعدی از جمله اشکانیان هم در آن دیده می شود تپه قلعه رومیان نیز در سه کیلومتری جنوب بروجرد از تپه های مهم باستانی منطقه است که تا قرن نهم دارای اهمیت نظامی بوده است.
پیش از اسلام
شواهد و اشارات تاریخی حاکی است که بروجرد از شهرهای قبل از اسلام بوده و دلایل زبانشناسی نیز واژه بروجرد را با ترکیب دو جزء برو + گرد موجودیت این شهر را به پیش از اسلام میرساند زیرا که گرد در زبانهای قدیمی ایران به معنای شهر میباشد. بروجرد از شهرهای باستانی ایران است که برخی ساخت آن را به منوچهر از سلسله پیشدادیان نسبت میدهند اما شواهد کافی در مورد شهر بودن آن تنهااز دوران ساسانیان موجود است که بر اساس کتابهای تاریخی، بروجرد یکی از پایگاههای نظامی ایران به هنگام حمله اعراب و جنگ نهاوند بودهاست. در گذشته بروجرد از شهرهای آباد و مهم بوده و گاه فرمانداری جداگانه و گاه مرکز استان لرستان و خوزستان بودهاست.مینورسکی نام اصلی این شهر را ویروگرد و آن را منتسب به ویرو شاهزاده دوره اشکانی می داند . در منطقه سیلاخور در دوره مادها و بعدها در دوره هخامنشیان قلعه های نظامی و ارتباطاتی متعددی وجود داشته است و یکی از آنها هم قلعه بروجرد بوده است که با فاصله اندکی از قلعه های مشهور دیگر مانند قلعه رومیان قرار داشته است
. ناحیه بروجرد و نهاوند در پایان دوره ساسانیان به دلیل حمله اعراب به ایران اهمیت نظامی و دفاعی ویژه ای داشتند و محل استقرار سپاهیان ایران بوده اند.
گروهی از کاسیها در هزاره سوم پیش از میلاد در مناطق کوهستانی لرستان مستقر شدند
. بروجرد به عنوان ناحیه واسط لرستان و همدان، ناحیه مرزی بین دو تمدن کاسی و ماد بوده است اما با قدرت گرفتن بیشتر مادها، بروجرد منطقه ای از سرزمین مادها به حساب می آمده است. بروجرد و مناطق پیرامون آن از دوره مادها به این سو، به خاطر مراتع فراوان، پرورشگاه و مراکز تولید و چرای اسب بوده اند و از این جهت نیز برای حکومت ها اهمیت داشتهاند
.
اشکانیان در غرب ایران در ناحیه کرمانشاه، همدان و بروجرد شهرهایی ساختند و از میان قلعه های نظامی متعدد منطقه سیلاخور، قلعه بروجرد را مورد توجه ویژه قرار دادند و آن را به شهر تبدیل کردند. دلایل متعددی مبنی بر شکل گیری شهر بروجرد در دوره اشکانیان وجود دارد که می تواند از جنبه های زبانشناسی، قرائن تاریخی و نیز آثار باستانی منطقه به دست آید. در واقع، نخستین دوره رونق گیری بروجرد به عنوان یک شهر را باید در دوره اشکانیان جستجو کرد و پیش از آن، بروجرد بیشتر در قالب یک قلعه با اهمیت نظامی و ارتباطی بر سر راه هگمتانه مورد نظر بوده است. اشکانیان از پسوند کرد به معنی ساخته و گرد برای نامگذاری شهرها استفاده می کردند و به همین ترتیب نام این شهر را به افتخار ویرو شاهزاده اشکانی، ویروگرد نهادند
. اُردکرد یکی از نام های تاریخی ثبت شده بروجرد است
و این احتمال وجود دارد که اشکانیان نام اولیه شهر بروجرد را به افتخار اُرد اول یا ارد دوم پادشاهان اشکانی، اردکرد نهاده باشند.
در تقسیمات باستانی ایران، بروجرد و نهاوند دو نقطه شهری ماه نهاوند از توابع پهله از سرزمین ماد بودند
. پهله یا پهلو نام سرزمینی وسیع در غرب ایران بودهاست که بیشتر شهرها و نواحی زاگرس فعلی را فرا میگرفته است.ایالت پهله در زمان ساسانیان به این نام نهاده شده و پهلوی، به مردم، زبان و خط مربوط به پهله اشاره میکند..ماه نهاوند بخشی از سرزمین بزرگ پهله در غرب و مرکز ایران بوده است که بعدها به ماه بصره نیز شهرت یافته است. ابن الندیم از قول عبداﷲ بن المقفع آورده است که ماه نهاوند یکی از پنج ناحیه پهله (فهله) است (یادداشت های دهخدا ). بروجرد و نهاوند دو قصبه یا نقطه شهری ماه نهاوند بودهاند .رضا قلیخان هدایت در فرهنگ انجمن آرای ناصری نام اصلی شهر بروجرد را فیروزگرد دانسته و در توضیح آن نوشته است «شهریست از بناهای خسرو پرویز که اکنون به بروجرد شهرت دارد» .پیروزگرد به معنای شهر فیروز از نام های ثبت شده بروجرد است که این شهر را منسوب به فیروز پادشاه ساسانی می کند.
پس از اسلام
در تقسیمات باستانی ایران، بروجرد به همراه نهاوند بخشی از دو نقطه شهری ماه نهاوند از توابع پهله از سرزمین ماد بوده است.حموله وزیر حکومت محلی آل ابی دلف از حکمرانان عرب خلفای عباسی که بین سالهای ۲۱۰ تا ۲۵۸ هجری قمری در کرج ابی دلف ناحیهای بین اراک و بروجرد امروزی (شهر آستانه از توابع شهرستان شازند) ساکن شده بودند، به بازسازی بروجرد پرداخت و در آن منبری برپا کرد.
مرداویج در سال ۳۱۶ قمری، بروجرد را به تصرف درآورد و سی و دو سال پس از آن حسنویه بر این شهر مسلط شد.در ۴۱۴ قمری، سماءالدوله دیلمی قصد بیرون کردن فرهاد بن مرداویج از این شهر را می کند اما با حمایت علاءالدوله دیلمی، ناکام می ماند .در سلجوقیان بروجرد شهری مهم محسوب می شده و اتفاقات متعددی در آن روی داده است که از جمله می توان به کشته شدن نظامالملک وزیر آلب ارسلان اشاره کرد. همچنین سلطان سلجوقی برکیارق (فرزند و جانشین ملکشاه سلجوقی) به هنگام سفر از اصفهان به بغداد در راه دچار بیماری می شود و در بروجرد می میرد. در مورد این که آرامگاه وی بقعه زواریجان در شمال شهر بروجرد است یا این که در اصفهان به خاک سپرده شده اختلاف نظر وجود دارد.
شهر بروجرد در طول دوره حاکمیت اتابکان لر، معمولاً به عنوان بخشی از عراق عجم شناخته میشده است. اما در در قرن هشتم هجری، تحت تسلط و نفوذ اتابکان لر کوچک قرار گرفته و در همین دوران از بروجرد به اشتباه به عنوان یکی از شهرهای لر کوچک نام برده شده است. در سال ۷۹۰ هجری، عزالدین بن شجاعالدین محمود از حاکمان لر کوچک در قلعه رومیان بروجرد مستقر بوده است.
در زمان خوارزمشاهیان بروجرد شهری خرم و آباد و دارای مرکزیت دینی با علمای فراوان بوده است. در سال ۶۱۷ قمری و به هنگام فرمانروایی در حمله مغولان به بروجرد، مردم این شهر قتل عام شدند. همچنین سلطان محمد خوارزمشاه به حوالی بروجرد گریخت .در سال ۷۹۰ هجری، امیر تیمور گورکانی که پیشتر بروجرد و خرمآباد را به تصرف درآورده بود، عزالدین بن شجاع الدین محمود از حاکمان لر کوچک را که در قلعه رومیان بروجرد قرار داشت، به سوی سمرقند روانه کرد تیمور در سال ۸۰۵ هجری و در زمان حرکت به سوی گرجستان، به امیرزاده رستم از فرماندهان خود دستور داد تا به بروجرد برود و قلعه رومیان را بازسازی کند.
از قرن دهم و همزمان با دوره صفویه در بیشتر زمانها[نیازمند منبع] ولایت بروجرد به صورت مستقل اداره میشده است و شامل بروجرد و جاپلق بوده است. این ترتیب تا دوره پهلوی اول ادامه داشت. در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری و همزمان با حکومت صفویان، لشکریان عثمانی (رومی) به مناطق غربی ایران حمله های متعددی کردند و بخش هایی از این مناطق را به اشغال خود درآوردند و ایرانیان را در حوالی بروجرد شکست دادند. در سال ۹۹۷ هجری، سپاه ایران به فرماندهی قورخمسخان شاملو در حوالی بروجرد از قشون عثمانی شکست خورد.
بر اساس قانون تقسیمات کشوری مصوب ۱۶ آبان ۱۳۱۶ شهر بروجرد در کنار شهرهایی مانند ملایر و خرمآباد بخشی از استان غرب به شمار میآمد اما پس از تغییر قانون در تاریخ ۳ بهمن ۱۳۱۶ تعداد استانهای ایران از شش استان به ده استان تغییر یافت و بروجرد در کنار شهرهایی مانند خرمآباد، اهواز، دزفول و آبادان در استان ششم قرار گرفت.
در زمان جنگ ایران و عراق بروجرد پذیرای جمعیت زیادی از جنگزدگان خوزستانی شد و همچنین بارها مورد بمباران هوایی قرار گرفت. در یکی از این بمباران ها که در روز ۲۰ دی ۱۳۶۵ روی داد، هواپیمای عراقی دو مدرسه شهید فیاضبخش و مام حسن مجتبی در محله ابراهیم آباد این شهر را بمباران کردند که منجر به کشته شدن ۶۰ دانش آموز شد. با اینکه استان لرستان و شهر بروجرد در جنگ تحمیلی بار ها مورد حملات هوایی و موشکی عراق قرار گرفتند بعد از اتمام جنگ هیچ گونه اعتباری مبنی بر مناطق جنگ زده دریافت نکردند که این خود یکی از دلایل عدم توسعه کمی و نسبی صنعتی در این منطقه است .
جغرافیا
بروجرد در ارتفاع ۱۶۲۰ متری از سطح دریا و در ۳۳/۹ درجه شمالی و ۴۸/۸ درجه شرقی واقع میباشد. بلندترین نقطه شهرستان بروجرد قله ولاش با ارتفاع ۳۶۲۳ متر در غرب شهر بروجرد و پست ترین ناحیه در دشت سیلاخور با ارتفاع تقریبی ۱۵۰۰ متر قرار دارد.شهر بروجرد بر کوهپایههای زاگرس و در دشت سیلاخور قرار گرفته و از سه جهت شرق، شمال و غرب به کوه ختم میشود. کوه گرین ۳۶۲۳ با متر در غرب بروجرد و کوه میش پرور ۳۵۰۰ با متر در جنوب غربی بروجرد قرار دارد. تنها در جهت جنوب و جنوب شرقی است که دشت وسیع سیلاخور قرار گرفتهاست. این شهر و مناطق پیرامون آن به دلیل قرار گیری بر روی گسل سراسری زاگرس، زلزله خیز هستند.
بُروجـِرد مرکز شهرستان بروجرد، دومین شهر پرجمعیت استان لرستان و سی و دومین شهر پرجمعیت ایران است. این شهر در شمال دشتی حاصلخیز به نام سیلاخور قرار گرفته و قلههای مرتفع گرّین از مجموعه رشته کوههای زاگرس مانند نواری شمال غربی تا جنوب شرقی آن را در بر گرفتهاند و سرابهای دائمی متعددی که از دامنه این کوهها جاری است در اقتصاد منطقه و توسعه شهر بروجرد نقش اساسی داشتهاند.
شهرهای ملایر و نهاوند در استان همدان، شازند در استان مرکزی و نیز خرمآباد و الشتر در مجاورت بروجرد قرار دارند.از گذشتههای دور، این شهر دارای موقعیت ویژه ارتباطی بودهاست. قرارگیری بر سر شاهراه تهران - جنوب یکی از عوامل رونق اقتصادی شهر به شمار میرود.
جمعیت شهر بروجرد بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰ خورشیدی مرکز آمار ایران ۲۴۰،۶۵۴ نفر گزارش شدهاست. مردم بروجردکه به گویشی از زبان فارسی میانه به نام گویش بروجردی سخن میگویند و این شهر یکی از مراکز مهم صنعت در استان است.

ریشهشناسی
بروجرد با نامهای گوناگون در درازای تاریخ خوانده شده است ؛بروجرد را با نامهای زیر خوانده اند:
اُرُجِرد-اُرُگِرد-اُرُذکَرد-اُروگِرد-الوکرد-بَرجود-بَردُجِرد-بَرگود-بَروجِرد-بُروجِرد-بروکرد-بَروگِرد-بکاگِرد-بوک گرد-پیروزگرد-پیروزه گِرد- فُروجِرد-فُلوُگِرد-فیروزگرد-فیروزه جرد- فیروزه گرد-وَرجرد-وَردگرد-وَروجِرد-وَروگِرد-وِروگرد-وِلوگرد-ووریِ گرد-ویروگرد-یزدجرد-یزدگرد.
گرد و کرد در اسامی شهرهای ایرانی به معنای شهر، آبادی و ساخته و اثر هستند. اشکانیان و ساسانیان شهرها را بیشتر با پسوند گرد میساختهاند همانند سوسنگرد، بروگرد و دارابگرد. عدهای نام درست بروجرد را ویروگرد دانستهاند که به معنای شهر و ساخته ویرو شاهزاده اشکانی است. کوهی در غرب بروجرد با نام ولاش نیز یاد آور نام شاهان اشکانی است. اما معتبرترین نوشتهها، بروجرد را پیروزگرد دانستهاند که آن را به فیروز ساسانی منتسب میکند. سعید نفیسی بروجرد را از شهرهای ساسانیان و اصل آن را بروگرد و ساخته از «بر» + «گرد» دانستهاست که به معنای شهری است که گرد است و بر و میوه فراوان دارد. یزدگرد سوم پادشاه ساسانی پس از شکست از اعراب به منطقه بروجرد گریخت و سپاهیانش در آن محل بر + او + گرد آمدند و به این ترتیب نام این محل بَروگرد شد. در کتابهای تاریخی از بروجرد با نامهای گوناگون نام برده شدهاست مانند بَروجرد، فلوجرد، اردکرد، یزدگرد، ولوگرد. روحبخشان در کتاب «جغرافیای تاریخی بروجرد» بیش از سی مورد از صورتهای مختلف نام این شهر را به تفصیل ذکر نمودهاست.
امروزه بروجرد در گویش بروجردی وُوری یرد vūriyerd و در لری خرمآبادی وُروگرد vorūgerd نامیده میشود. بروگرد borūgerd نام روستایی آن و نیز نام به کار رفته در نوشتههای پارسی سره و بروجرد borūjerd نام رسمی این شهر است. از اثار باستانی باقیمانده در این شهر می توان به خرابه های مانده در قلعه یزدگرد بر بالای تپه یزد گرد و قبرستان باستانی روستای دره گرم اشاره نمود که هردو مکان ذکر شده متأسفانه دستخوش حفاریهای غیر قانونی سوداگران میراث فرهنگی شده است.
در منابع مختلف گاه به شهر بروجرد لقبهایی منتسب شده است. از جمله آنها شهر سبز حضرت سلیمان است که توسط ظل السلطان داده شد.
به دلیل اینکه شجاع الدین لر مدتی در این شهر سکونت داشت لقب شهر شجاعان را به آن دادند.همچنین زادگاه فرزانگان از لقبهای دیگر این شهر است. اما لقبی که بیشتر منابع بر آن تصریح دارند دارالسروربه معنای سرای شادمانی است که محمد تقی خان حکیم صفای شهر در فصل بهار را علت آن دانسته است.همچنین لقب دیگری با نام دارالشوکه در پشت سکههای ضرب بروجرد در دوره قاجار دیده شده است.
پیشینه تاریخی
آثار پیش از تاریخ
در ناحیه بروجرد به ویژه در دشت سیلاخور، تعداد زیادی تپه های باستانی و تاریخی وجود دارد که از دور های پیش از تاریخ تا قرن معاصر آباد بوده اند. از نظر باستان شناسی، تپه قرق با قدمت عصر مس در دهستان شیروان، از مهمترین تپه های باستانی شهرستان بروجرد است که تا پنج طبقه لایه برداری و مطالعه شده است. اشکال هندسی و رنگ اخرایی سفال های کشف شده قدمت آن را با تپه گیان و کوهدشت همزمان می کند. در لایه های بیرونی، تک سفال هایی از دوره های بعدی از جمله اشکانیان هم در آن دیده می شود تپه قلعه رومیان نیز در سه کیلومتری جنوب بروجرد از تپه های مهم باستانی منطقه است که تا قرن نهم دارای اهمیت نظامی بوده است.
پیش از اسلام
شواهد و اشارات تاریخی حاکی است که بروجرد از شهرهای قبل از اسلام بوده و دلایل زبانشناسی نیز واژه بروجرد را با ترکیب دو جزء برو + گرد موجودیت این شهر را به پیش از اسلام میرساند زیرا که گرد در زبانهای قدیمی ایران به معنای شهر میباشد. بروجرد از شهرهای باستانی ایران است که برخی ساخت آن را به منوچهر از سلسله پیشدادیان نسبت میدهند اما شواهد کافی در مورد شهر بودن آن تنهااز دوران ساسانیان موجود است که بر اساس کتابهای تاریخی، بروجرد یکی از پایگاههای نظامی ایران به هنگام حمله اعراب و جنگ نهاوند بودهاست. در گذشته بروجرد از شهرهای آباد و مهم بوده و گاه فرمانداری جداگانه و گاه مرکز استان لرستان و خوزستان بودهاست.مینورسکی نام اصلی این شهر را ویروگرد و آن را منتسب به ویرو شاهزاده دوره اشکانی می داند . در منطقه سیلاخور در دوره مادها و بعدها در دوره هخامنشیان قلعه های نظامی و ارتباطاتی متعددی وجود داشته است و یکی از آنها هم قلعه بروجرد بوده است که با فاصله اندکی از قلعه های مشهور دیگر مانند قلعه رومیان قرار داشته است
. ناحیه بروجرد و نهاوند در پایان دوره ساسانیان به دلیل حمله اعراب به ایران اهمیت نظامی و دفاعی ویژه ای داشتند و محل استقرار سپاهیان ایران بوده اند.
گروهی از کاسیها در هزاره سوم پیش از میلاد در مناطق کوهستانی لرستان مستقر شدند
. بروجرد به عنوان ناحیه واسط لرستان و همدان، ناحیه مرزی بین دو تمدن کاسی و ماد بوده است اما با قدرت گرفتن بیشتر مادها، بروجرد منطقه ای از سرزمین مادها به حساب می آمده است. بروجرد و مناطق پیرامون آن از دوره مادها به این سو، به خاطر مراتع فراوان، پرورشگاه و مراکز تولید و چرای اسب بوده اند و از این جهت نیز برای حکومت ها اهمیت داشتهاند
.
اشکانیان در غرب ایران در ناحیه کرمانشاه، همدان و بروجرد شهرهایی ساختند و از میان قلعه های نظامی متعدد منطقه سیلاخور، قلعه بروجرد را مورد توجه ویژه قرار دادند و آن را به شهر تبدیل کردند. دلایل متعددی مبنی بر شکل گیری شهر بروجرد در دوره اشکانیان وجود دارد که می تواند از جنبه های زبانشناسی، قرائن تاریخی و نیز آثار باستانی منطقه به دست آید. در واقع، نخستین دوره رونق گیری بروجرد به عنوان یک شهر را باید در دوره اشکانیان جستجو کرد و پیش از آن، بروجرد بیشتر در قالب یک قلعه با اهمیت نظامی و ارتباطی بر سر راه هگمتانه مورد نظر بوده است. اشکانیان از پسوند کرد به معنی ساخته و گرد برای نامگذاری شهرها استفاده می کردند و به همین ترتیب نام این شهر را به افتخار ویرو شاهزاده اشکانی، ویروگرد نهادند
. اُردکرد یکی از نام های تاریخی ثبت شده بروجرد است
و این احتمال وجود دارد که اشکانیان نام اولیه شهر بروجرد را به افتخار اُرد اول یا ارد دوم پادشاهان اشکانی، اردکرد نهاده باشند.
در تقسیمات باستانی ایران، بروجرد و نهاوند دو نقطه شهری ماه نهاوند از توابع پهله از سرزمین ماد بودند
. پهله یا پهلو نام سرزمینی وسیع در غرب ایران بودهاست که بیشتر شهرها و نواحی زاگرس فعلی را فرا میگرفته است.ایالت پهله در زمان ساسانیان به این نام نهاده شده و پهلوی، به مردم، زبان و خط مربوط به پهله اشاره میکند..ماه نهاوند بخشی از سرزمین بزرگ پهله در غرب و مرکز ایران بوده است که بعدها به ماه بصره نیز شهرت یافته است. ابن الندیم از قول عبداﷲ بن المقفع آورده است که ماه نهاوند یکی از پنج ناحیه پهله (فهله) است (یادداشت های دهخدا ). بروجرد و نهاوند دو قصبه یا نقطه شهری ماه نهاوند بودهاند .رضا قلیخان هدایت در فرهنگ انجمن آرای ناصری نام اصلی شهر بروجرد را فیروزگرد دانسته و در توضیح آن نوشته است «شهریست از بناهای خسرو پرویز که اکنون به بروجرد شهرت دارد» .پیروزگرد به معنای شهر فیروز از نام های ثبت شده بروجرد است که این شهر را منسوب به فیروز پادشاه ساسانی می کند.
پس از اسلام
در تقسیمات باستانی ایران، بروجرد به همراه نهاوند بخشی از دو نقطه شهری ماه نهاوند از توابع پهله از سرزمین ماد بوده است.حموله وزیر حکومت محلی آل ابی دلف از حکمرانان عرب خلفای عباسی که بین سالهای ۲۱۰ تا ۲۵۸ هجری قمری در کرج ابی دلف ناحیهای بین اراک و بروجرد امروزی (شهر آستانه از توابع شهرستان شازند) ساکن شده بودند، به بازسازی بروجرد پرداخت و در آن منبری برپا کرد.
مرداویج در سال ۳۱۶ قمری، بروجرد را به تصرف درآورد و سی و دو سال پس از آن حسنویه بر این شهر مسلط شد.در ۴۱۴ قمری، سماءالدوله دیلمی قصد بیرون کردن فرهاد بن مرداویج از این شهر را می کند اما با حمایت علاءالدوله دیلمی، ناکام می ماند .در سلجوقیان بروجرد شهری مهم محسوب می شده و اتفاقات متعددی در آن روی داده است که از جمله می توان به کشته شدن نظامالملک وزیر آلب ارسلان اشاره کرد. همچنین سلطان سلجوقی برکیارق (فرزند و جانشین ملکشاه سلجوقی) به هنگام سفر از اصفهان به بغداد در راه دچار بیماری می شود و در بروجرد می میرد. در مورد این که آرامگاه وی بقعه زواریجان در شمال شهر بروجرد است یا این که در اصفهان به خاک سپرده شده اختلاف نظر وجود دارد.
شهر بروجرد در طول دوره حاکمیت اتابکان لر، معمولاً به عنوان بخشی از عراق عجم شناخته میشده است. اما در در قرن هشتم هجری، تحت تسلط و نفوذ اتابکان لر کوچک قرار گرفته و در همین دوران از بروجرد به اشتباه به عنوان یکی از شهرهای لر کوچک نام برده شده است. در سال ۷۹۰ هجری، عزالدین بن شجاعالدین محمود از حاکمان لر کوچک در قلعه رومیان بروجرد مستقر بوده است.
در زمان خوارزمشاهیان بروجرد شهری خرم و آباد و دارای مرکزیت دینی با علمای فراوان بوده است. در سال ۶۱۷ قمری و به هنگام فرمانروایی در حمله مغولان به بروجرد، مردم این شهر قتل عام شدند. همچنین سلطان محمد خوارزمشاه به حوالی بروجرد گریخت .در سال ۷۹۰ هجری، امیر تیمور گورکانی که پیشتر بروجرد و خرمآباد را به تصرف درآورده بود، عزالدین بن شجاع الدین محمود از حاکمان لر کوچک را که در قلعه رومیان بروجرد قرار داشت، به سوی سمرقند روانه کرد تیمور در سال ۸۰۵ هجری و در زمان حرکت به سوی گرجستان، به امیرزاده رستم از فرماندهان خود دستور داد تا به بروجرد برود و قلعه رومیان را بازسازی کند.
از قرن دهم و همزمان با دوره صفویه در بیشتر زمانها[نیازمند منبع] ولایت بروجرد به صورت مستقل اداره میشده است و شامل بروجرد و جاپلق بوده است. این ترتیب تا دوره پهلوی اول ادامه داشت. در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری و همزمان با حکومت صفویان، لشکریان عثمانی (رومی) به مناطق غربی ایران حمله های متعددی کردند و بخش هایی از این مناطق را به اشغال خود درآوردند و ایرانیان را در حوالی بروجرد شکست دادند. در سال ۹۹۷ هجری، سپاه ایران به فرماندهی قورخمسخان شاملو در حوالی بروجرد از قشون عثمانی شکست خورد.
بر اساس قانون تقسیمات کشوری مصوب ۱۶ آبان ۱۳۱۶ شهر بروجرد در کنار شهرهایی مانند ملایر و خرمآباد بخشی از استان غرب به شمار میآمد اما پس از تغییر قانون در تاریخ ۳ بهمن ۱۳۱۶ تعداد استانهای ایران از شش استان به ده استان تغییر یافت و بروجرد در کنار شهرهایی مانند خرمآباد، اهواز، دزفول و آبادان در استان ششم قرار گرفت.
در زمان جنگ ایران و عراق بروجرد پذیرای جمعیت زیادی از جنگزدگان خوزستانی شد و همچنین بارها مورد بمباران هوایی قرار گرفت. در یکی از این بمباران ها که در روز ۲۰ دی ۱۳۶۵ روی داد، هواپیمای عراقی دو مدرسه شهید فیاضبخش و مام حسن مجتبی در محله ابراهیم آباد این شهر را بمباران کردند که منجر به کشته شدن ۶۰ دانش آموز شد. با اینکه استان لرستان و شهر بروجرد در جنگ تحمیلی بار ها مورد حملات هوایی و موشکی عراق قرار گرفتند بعد از اتمام جنگ هیچ گونه اعتباری مبنی بر مناطق جنگ زده دریافت نکردند که این خود یکی از دلایل عدم توسعه کمی و نسبی صنعتی در این منطقه است .
جغرافیا
بروجرد در ارتفاع ۱۶۲۰ متری از سطح دریا و در ۳۳/۹ درجه شمالی و ۴۸/۸ درجه شرقی واقع میباشد. بلندترین نقطه شهرستان بروجرد قله ولاش با ارتفاع ۳۶۲۳ متر در غرب شهر بروجرد و پست ترین ناحیه در دشت سیلاخور با ارتفاع تقریبی ۱۵۰۰ متر قرار دارد.شهر بروجرد بر کوهپایههای زاگرس و در دشت سیلاخور قرار گرفته و از سه جهت شرق، شمال و غرب به کوه ختم میشود. کوه گرین ۳۶۲۳ با متر در غرب بروجرد و کوه میش پرور ۳۵۰۰ با متر در جنوب غربی بروجرد قرار دارد. تنها در جهت جنوب و جنوب شرقی است که دشت وسیع سیلاخور قرار گرفتهاست. این شهر و مناطق پیرامون آن به دلیل قرار گیری بر روی گسل سراسری زاگرس، زلزله خیز هستند.
ساعت : 11:33 am | نویسنده : admin
|
مطلب بعدی